حقوق بشر و خداباوری
در فلسفهی حقوق که متاسفانه کم تر مورد رغبت حقوقدانان است مباحث بسیار مهمی مطرح است که ریشه بسیاری از چالشهای موجود در آنجا است و حل آنها منجر به گشایش گرههای متاخر میگردد. مباحثی چون این پرسش که مبنا و مشروعیت حقوق افراد برخاسته از کجاست؟ در واقع با کدام مبنا و مناط حقوق بشر مشروعیت و حقانیت مییابد؟ آیا در واکاوی و شناسایی حقوق بشر، اساسا به دنبال مشروعیت و حقانیت هستیم؟ در این باب مکاتب مختلفی با تمسک به استدلالهای گوناگون وجود دارند از جمله در رابطه با همین سوال اخیر. فیلسوف متاله و دیدگاه اسلامی معتقد است خداوند به عنوان منبع ازلی و ابدی و ذاتی فیض و به عنوان مالک علی اطلاق هستی و انسان و نیز آفریننده او که بر تمام ابعاد وجودی بشر احاطه دارد، این حقوق را به بشر داده است و از این دیدگاه تعبیر به حقوق بشر الهی (یا اسلامی با تسامح) میشود. از دیگر مبانی حقوق بشر، مکتب حقوق طبیعی است. اعتقاد به هنجارهایی در طبیعت هستی ورای صرف مسائل قراردادی و توافقات اجتماعی از ویژگیهای این نگاه است. مبنای حقوق بشر فطری را نیز میتوان بخشی از حقوق طبیعی دانست با این تفسیر که بسیاری از حقهای بشری در نهاد اصیل و فطرت انسانی وجود داشته و نیاز به اکتشاف و شکلی سازی دارند. به هر حال هر مکتب قلمرو خاص خود را داراست ولی به دلیل وجود مشابهت و همپوشانی در برخی ساحات، برخی این سه را خلط میکنند. نقاط اشتراک و افتراق حقوق بشر اسلامی، طبیعی و فطری مرزهای دقیق و قابل توجهی دارد که در این نوشتار مورد بحث نیست. حقوق بشر قراردادی یا وضعی در نقطه مقابل دیدگاههای پیش گفته، اساسا واقعیت و عینیتی ورای وضع و توافق بشری برای این حقوق قائل نیست و موجودیت این حقوق را صرفا بر اساس جعل و وضع تفسیر میکند و نه استخراج و اکتشاف از یک واقعیتی مانند مکاتب قبلی. نا گفته پیداست که در چنین نظام ارزشی، خداوند جایی ندارد.
البته مکاتب حقوقی در زمینه تبیین مبانی حقوق بشر، منحصر در موارد پیش گفته نیست، ممکن است دیدگاهی نوین، حقوق بشر را سطحبندی و دستهبندی کرده، برخی را الهی بداند و برخی را فطری و تعدادی را هم قراردادی. در واقع رویکردی تلفیقی در قبال مباحث اخیر اتخاذ کند.
یکی از تفاوتهای اساسی اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸) پاریس مصوب مجمع عمومی سازمان ملل و اعلامیه اسلامی حقوق بشر (۱۹۹۰) قاهره مصوب سازمان کنفرانس اسلامی، در همین گزاره است. البته نگارنده مدعی نیست که اعلامیه جهانی حقوق بشر با وجود محاسن و تولید ادبیات مشترک بعد از مصیبت جنگ جهانی دوم، نگاهی پوزیتیویستی دارد. در واقع بازشناسی سمت و سوی اعلامیه جهانی نسبت به مکاتب حقوق بشری خود تحقیقی جدا میطلبد اما ظاهرا با نگاهی خوشبینانه و گذشته از برخی موارد که ناسازگار با مکتب الهی است، سعی شده مظاهر حقوق بشر الهی همچون سایر مکاتب عیان نشود و در واقع رویکردی خنثی نسبت به مبنای این حقوق اتخاذ شود. (هر چند در مقدمه از کرامت ذاتی بشر نام می برد inherent dignity) تاثیر این نگاه در تفسیر اعلامیه جهانی بسیار بروز و ظهور دارد، بی شک این که مفسر کدام مکتب را ارجح میداند تاثیر شگرفی در تفسیر مواد خنثی یا مبهم اعلامیه دارد. در موارد مختلفی اعلامیه می کوشد این بی طرفی را ابراز کند از جمله در ماده اول به جای عباراتی چون آفریده شده و شبیه آن بیان میشود که همه انسان ها آزاد متولد شده اند (All human beings are born free).
به هر حال ریشه شکل گیری اعلامیه اسلامی حقوق بشر، اعتراض به همین وجوه بود. به همین دلیل اعلامیه مذکور با گزارههای ایمان به الله و تکالیف الهی او بر بشر آغاز شده و در جای جای آن به نقش خداوند و تعالیم او اشاره شده است. هر چند اعلامیه اسلامی حقوق بشر انعکاس حقوق بشر الهی (با تاکید بر شریعت اسلام) را در دستور کار خود قرار داده اما نقدهای مختلفی نیز بر آن وارد است که خود مجالی دیگر میخواهد. از جمله آن که در ماده آخر، شریعت اسلامی تنها مرجع برای تفسیر یا توضیح مواد معرفی شده است؛ اما کدام شریعت مراد است. هر کدام از کشور های عضو بنا به مذهب و باور های خاص خود، تفسیر متمایزی از اسلام ارائه می دهد و این خود محل اختلاف است. بنابراین گذشته از این نقدها به نظر میرسد این اعلامیه بیشتر تلاشی در راستای اعتراض به اعلامیه جهانی حقوقبشر و تولید ادبیات مشترک میان کشورهای اسلامی بوده که طبیعتا قدمهای ابتدایی است و نیاز به تکمیل و ترمیم خواهد داشت.