تبیین؛ افزايش آگاهی های عمومی و قدرت گمنام باطنی شهروندان
رژیم های استبدادی(despotism) و دیکتاتوری برای دوام حکمرانی خود همواره نیازمند جهل مردم هستند. این نظام های طاغوتی با علم بر این که گسترش سواد و فهم شهروندان منجر به تربیت نسلی مسئول و آگاه خواهد شد، در تکاپو و تلاشند تا جامعه تحت حکومت خود را جاهل و بی اطلاع نگاه دارند. از سویی دیگر دشمنان قسم خورده یک کشور برای آن که بتوانند مزدوران بی جیره و مواجب خود را در کشور مقصد پرورش دهند، از طریق جاهل کردن و تحریف واقعیات مسلم برای شهروندان آن کشور، اهداف شوم و تاریک خود را دنبال میکنند. قانونگذار اساسی به جهت آن که نظام سیاسی در لاک خودکامگی فرو نیفتد و دشمنان کشور از طریق رسانه های خود بر ذهن ملت مسلط نشوند، بند ۲ اصل ۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را بدین شیوه تدوین مینماید:((بالا بردن سطح آگاهی های عمومی در همه زمینه ها با استفاده صحیح از مطبوعات و رسانه های گروهی و وسایل دیگر.)) این بند در نوع خود ارزشمند و مترقی گرايانه است و بذل توجه به آن میتواند در راستای توسعه ملی گام مهمی باشد. دولت در صدر اصل ۳ در معنای نخست دولت در حقوق اساسی به کار رفته است یعنی تمام دولت_کشور که مقصود و منظور هم نظام سیاسی و ایضاً افراد ملت است چرا که در بند مذکور لفظ مطبوعات به کار رفته است و این بدان معناست که خطاب این بند فقط دولت نیست بلکه به ملت توجه دارد.
در دولت دموکراتیک و بر اساس ساز و کار های دموکراسی افکار عمومی(Public Opinion) جایگاهی رفیع و منیع دارد و به قول یکی از نویسندگان غربی قدرت گمنام باطنی است. افزایش آگاهی ها باعث حضور مؤثر در عرصه های سیاسی_اجتماعی خواهد شد و دولت ها نیز با اتکا به این پشتوانه محکم اهداف خود را دست خواهند یافت و همچنین خود را مسئول به ملت خواهند دانست. فلذا وجود افکار عمومی بیدار با افزايش آگاهی های عمومی است، آنگاه که جوامع با چشمانی حقیقت را مییابند و با خردی جمعی به سوی او رهسپار خواهند شد.
در نظام فکری اسلامی نیز با عنایت به مفهوم بیعت و نقش مردم در تکوین یک دولت، جامعه باید به آگاهی و رشد فکری لازم برسد(کما این که دوران پیش از خود را عصر جاهلیت مینامد) وگرنه یا دستمایه مستبدین خواهد شد و یا بازیچه دست دشمنان. پس گسترش آگاهی مردم میتواند سرنوشت آنان را تعیین کند و راهی روشن پیش روی آنان بگذارد. چندی پیش عالی ترین مقام سیاسی و معنوی کشور بر مفهوم تبیین تأکید داشتند و به دنباله آن تحول و مطالبه را بیان نمودند. این سخن در حقیقت یادآور بند ۲ اصل ۳ قانون اساسی است تا افراد ملت با نگاهی دقیق به مسائل اقدام به تحلیل و تفهیم کنند. همان گونه که عرض شد تصمیم بدون آگاهی لازم باعث روی دادن فجایعی در سطح وسیع خواهد شد، فقدان علم و دانایی کافی خطرناک است و میتواند باعث وقوع دگماتیسم رادیکالیسم شود و اگر کشوری درگیر جهل و رادیکالیسم شد ضرباتی محکم بر خود وارد کرده است.
ابرواقعیت و سطح آگاهی ها
در علوم ارتباطات اصطلاحی وجود دارد تحت عنوان اَبَرواقعیت(hyperreality) یا واقعیت حاد. هنگامی که مخاطب یک رسانه توان افتراق واقعیت و خیال را از دست بدهد و دچار شست و شوی مغزی توسط رسانه ها گردد در اصطلاح گفته میشود این مخاطب و یا مخاطبین دچار واقعیت حاد شده اند. به عنوان مثال رسانه و یا رسانه هایی یک نظام سیاسی را از هم فروپاشیده، ناتوان و مضمحل به مخاطب نشان میدهند در حالی که حقیقت ماجرا خلاف این باشد اما مخاطبِ آن رسانه ها ناتوانی و اضمحلال نظام سیاسی مورد مثال را به پیش فرض خود برده است و هرگز از آن عقب نمینشیند. این همان ابرواقعیت است.
سخن پایانی
مقنن اساسی برای آن که در جامعه شاهد اذهان کانالیزه شده نباشیم و شهروندانی روشنگر و آگاه پرورش یابند بند ۲ اصل ۳ را به تصویب رسانیده که در اینگفتار تلاش شد به تبیین آن بپردازیم.
منابع و مآخذ
۱_سووی، آلفرد(۱۳۵۴)افکار عمومی و اثر آن در زندگی اجتماعی. شرکت سهامی انتشار
۲_هاشمی، سید محمد(۱۳۹۶)حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران جلد ۱.بنیاد حقوقی میزان